اینگونه است حال من...
نفس مى کشم تا به جاى مرده ها خاکم نکنند!
اینگونه است حال من،
چیزی نپرس....
دختري به كوروش كبير گفت من عاشقت هستم
كوروش كبير گفت لياقت شما برادرم است
كه از من زيباتر است و اكنون پشت سر شما ايستاده
دخترك برگشت و ديد كسي نيست
كورش گفت اگر عاشقم بودي پشت سرت را نگاه نميكردي
خداحافظ...
آخرین کلامی که از تو شنیدم
و باز قصهی تلخ جاده و آن راه بلند...
که تو را از خلوت من می ربود
آسمان می گریست
شیشه ها می گریستند
و من مبهوت رفتنت
در پس شیشه های مه آلود
بغض دردناکم را بلعیدم
دیوانه وار خندیدم
و تو را بدرقه کردم...
و اشک...
و خاطراتی مبهم از گذشته
و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام
فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود
خواب کودکانه ی من
و تو ماندی در خاطرم
بی آنکه تو را ..!!!
یکی بود یکی نبود..
هرکی بود غریبه بود...
از دلم خبر نداشت..
که تورو از دلم ربود..
هرکی بود هرچی که داشت..
قد من عاشق نبود..
واسه چشمای سیات..
بخدا لایق نبود..
گول نگاشو خوردم و..
دلم رو بستم به چشاش..
دیوونه بودم مثله شمع..
یه عمری آب شدم به پاش..
بعد یه عمر آزگار..
عشق منو گذاشت کنار..
رفت پی یه عشق دیگه..
اونم سپرد به روزگار..ا
ز اولش هیچکی نبود..
هیچکی به دادم نرسید..
قصه من به سر رسید..
دلم به عشقش نرسید